رمان مرتد

در این رمان با زندگی زنی آشنا می‌شویم که به اجبار و با تصمیم دیگران زندگی می‌کندو هیچ اراده‌ای از خودش ندارد. ولی در نهایت متوجه قدرت درونی خود می‌شود و زندگی‌اش را نجات می‌دهد. کتاب روایت دختری به نام استر شاپیرو، یکی از یهودیان حسیدی در ویلیامزبرگ، بروکلین است. دختری که به خاطر سخت‌گیری‌های مذهبی و سنت‌های خانوادگی، تصمیم به فرار از نیویورک و ساختن‌ یک زندگی جدید در برلین می‌گیرد. همسرش یانکی و پسرعمویش موشه سفری به آلمان را برای بازگرداندن‌ او تجربه می‌کنند و با چالش‌ها و رویدادهای خاصی روبه‌رو می‌شوند. رمان به تدریج رازهای بیشتری از گذشته استر را فاش می‌کند و زندگی سخت و غیرقابل باور او را در جامعه یهودیان ارتودوکس حسیدی به تصویر می‌کشد. بخشی از کتاب را باهم بخوانیم: من از این عصبانی‌ام که چطور هر چیزی در زندگی علیه من پیش می‌رود. کافی نیست که والدینم از هم طلاق گرفته‌اند، مادرم از دین خارج شده و پدرم یک دیوانه است؟ احساس ناامیدی می‌کنم چون مهم نیست که چقدر برای بهتر شدن‌ تلاش کنم، هیچ وقت نمی‌توانم رابطه‌ی خونی با پدرم را انکار کنم. درک نمی‌کنم که چرا من با این مرد ارتباط خونی دارم. در حالی که هیچ شباهتی به یکدیگر نداریم. ولی بیشتر از همه‌ی اینها از این عصبانی هستم که هیچکس در خانواده به او کمک نمی‌کند و نمی‌خواهد که او درمان شود.